رمان در چشم من طلوع کن
-
رمان در چشم من طلوع کن پارت آخر
– می دونی غزل، وقتی اون رو با منصور مقایسه می كنم،اُ اُ اُ … چقدر فاصله و تفاوت می…
بیشتر بخوانید » -
رمان در چشم من طلوع کن پارت 10
وقتی غزاله بی كلام سر به شانه اش نهاد، احساس عجیبی داشت. عالیه بی خبر از همه جا، با سینی…
بیشتر بخوانید » -
رمان در چشم من طلوع کن پارت 9
– می خوای بیچاره ام كنی. ماشینم رو می گیرن می خوابونن خودم هم میرم زندان. كیان صدایش را بالا…
بیشتر بخوانید » -
رمان در چشم من طلوع کن پارت 8
كیان زل زد به چشمانی كه آنها را به دو خورشید درخشان تشبیه می كرد و افزود: – می خوام…
بیشتر بخوانید » -
رمان در چشم من طلوع کن پارت 7
دقایقی بعد هر دو در منزل ملاقادر، برادر عبدالنجیب، بودند و پس از صرف شامی مختصر در اتاقی كه برایشان…
بیشتر بخوانید » -
رمان در چشم من طلوع کن پارت 6
سپس صدایش را بلند كرد طوری كه در دل كوه انعكاس داشت. – قسم به خدا، قسم به روح مادرم،…
بیشتر بخوانید » -
رمان در چشم من طلوع کن پارت 5
غزاله به سختی نیم خیز شد و با چند نفس عمیق نشست اما هنوز عصبی و پریشان بود. دهان باز…
بیشتر بخوانید » -
رمان در چشم من طلوع کن پارت 4
– آره … تو و بشیر و صداقت محور كرمان رو ببندید… دقت داشته باشید ما كاملا به هم نزدیكیم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان در چشم من طلوع کن پارت 3
فصل 5 به همراه پرونده ای كه اعتراف یا مطلب قابل توجهی در آن ذكر نشده بود ، مقابل قاضی…
بیشتر بخوانید » -
رمان در چشم من طلوع کن پارت 2
– حمل یكی، دو بسته سیـ ـگار كه جرم نیست ، متعجبم چرا اینقدر به هم ریختی ؟!… با این…
بیشتر بخوانید » -
رمان در چشم من طلوع کن پارت 1
رمان در چشم من طلوع کن|نوشته اعظم طیاری ژانر : عاشقانه پلیسی به نام او فصل 1 -ببین…
بیشتر بخوانید »