رمان عشق با اعمال شاقه
-
رمان عشق با اعمال شاقه پارت آخر
در جعبه رو بست و سرجاش گذاشت و با دستاش خاک هار و سرجاش ریخت، دست گذاشت زمین بلند بشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 22
شمارش و گرفت و گوشی روی آیفون گذاشت و سرش وباز روی میز گذاشت “مشترک مورد نظر خاموش میباشد” با…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 21
تو آسمون روشن ترین ستارمی خاطره هامون یادم میاد چشم سیاه ناز نگات برات میمیرم نمیدونی دیوونم کرد رنگ چشات…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 20
از جام بلندشدم کلافه دور خودم چرخیدم و چشمام بستم و داد زدم: -این حسادت نیست دارم از شما میپرسم…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 19
عماد دست گذاشت جلو دهنش که هانا خندش و نبینه. هانا با دقت و اخم زل زده بود به من…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 18
-خدا..خدا …خـــدا …نمیخواستم …بهم رحم کن!! در خونه باز بود به سرعت بیرون رفتم امین خسته و تکیده به دیوار…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 17
-حالت خوبه نارگل؟؟؟از خستگی غش کردی دختر!! این یعنی بلند شو مسلط باش!!این یعنی ضعف و بذار بعدا الان وقتش…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 16
-سلام! -خوبی میلاد نیستت!! بدون اینکه توجهی به جواب دادن به سوالم بکنه پرسید: – خوش میگذره؟! -آره بدک نیست،تو…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 15
سرم و نزدیک تر بردم ..تا صدای ناله هاش حتی یه قدم به عقب برم نگردونه…. سرمو کنار گوشش بردم…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 14
لاله با دلهره و اضطراب نگاهی به من که کنار تخت عمه ایستاده و بدون حرف به فرش رنگین زیر…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 13
-بس کن بهت اجازه نمیدم…. -میخوام اینو بدونی که درد تحمل پیشنهادش برات سخت مثل جون کندن هرشب من میشد..اونوقت…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 12
-لباسهای من کثیفن؟! -نگفتم کثیفن گفتم آلوده ن نشستی رو ملافه من ، من رو این تخت می خوابم!! امین…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 11
-میلاد حوصله بیرون رفتن ندارم سرم هم درد میکنه تو پاشو بیا اینجا !! -تو شب نشینی هات کم بخورعزیز…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 10
-جان بهادر!؟ -منو بزار برم پایین خواهش میکنم -نمیخوام میخوام تا ابد همینجوری بغلت کنم تا از دلتنگی های این…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 9
آغوش گرمی سرشو بغل کرد.نفس عمیقی کشید.چه بوی خوبی میداد.بوی مهربانی وعشق… بازهم نفس کشید.دستی پشت کمرش نشست کمرشو مالشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 8
حورا با عصبانیت دست آرزو ول کرد و گفت:آره میترسم… تو نه غیر آدمیزادی،این وقت شب منو کشوندی اینجا و…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 7
خندیدم و سرمو تکون دادم و تعظیمی کردم و گفتم:از آشناییتون خوشبختم پرنسس لیلا! دستشو جلو اورد دستشو گرفتم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 6
-آره من رانندگی میکردم اونوقتا گواهینامه نداشتم -دختره ی دیوونه نترسیدی بزنی زیر کسی!! سرمو انداختم زیر انگار خودش هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 5
کیان –خستمه نمیتونم!! -اتافقا واسه همین میگم خستگی هم در میره بریم دیگه!! با خنده گفت:بریم حالا که انقدر اصرار…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق با اعمال شاقه پارت 4
-چشم حتما!قسمت شد زیارتتون شامل حال ما بشه حتما زحمت میدم خدمتتون شبتون خوش خندید و گفت:دست خودت نیست زبونت…
بیشتر بخوانید »