رمان پرستش
-
رمان پرستش پارت آخر
پريناز به سمتم اومد _واااي زنداداش چه جيگري شدي بيچاره داداشم _واي توروخدا زنداداش نگو دوست ندارم خواست چيزي بگه…
بیشتر بخوانید » -
رمان پرستش پارت 3
دودل بودم و بالاخره قبول کردم اراد زير لب گفت _چه عجب روي شکم درازکشيدم مانتومو بالا داد _اوه اوه…
بیشتر بخوانید » -
رمان پرستش پارت 2
درحاليکه تو صورتم خيره بود و ارام ارام دستشو به سمت صورتم مياورد گفت _ديدي رام شد؟؟ دستشو لاي موهامو…
بیشتر بخوانید » -
رمان پرستش پارت 1
رمان پرستش نوشته پرنيان خجسته حال فرود آي اي عزيزدل که من ازنقش غير تو/ سراي ديده بااشک ندامت شستشو…
بیشتر بخوانید »