رمان به شیرینی مرگ
-
رمان به شیرینی مرگ پارت 50
* کوروش * حالت تهوع داشت سرش درد میکرد و بدنش انگار که یک دور زیر تریلی رفته و…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 49
در حرفه ی آنها جوانمردی یک جوک مسخره بیشتر نبود گوشه لبش کمی بالا رفت و لحنش شرور…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 48
همان لحظه که کاملا ناامیدی گریبانش را گرفته بود کوروش به پیرزن گفت که همتا را دوست دارد که…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 47
دیگر از آن حال خوش بعد از بیداری خبری نبور گویا صدای آواز گنجشک ها حالا به صوتی…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 46
کوروش جا خورد نگاه جدیش را به صورت آرام و بی تفاوت باجی انداخت یعنی چه این حرف…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 45
با تقه ای که به در اتاق خورد از خواب پرید اخم هایش به خاطر کوفتگی شانه و…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 44
نگاهش را سریع به پنجره داد تا یه وقت پیرزن آنها را ندیده باشد خداروشکر هنوز خبری از باجی…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 43
سردار سری به تایید حرفش تکان داد و بعد از نگاه کلی که به دفترش انداخت چشمانش روی آن…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 42
گردنش قفل پنجه های کوروش شد صدای افتادن کیف آمد و بعد پشتش به دیوار چسبیده بود باز هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 41
* کوروش * خودش هم دلیلش را نمی دانست اما در حد مرررگ از گریه های همتا بیزار بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 40
مردک بس که تیز بود و از همه چیز سر در می آورد و بماند که انگار این عوضی…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 39
سر و کله آن مردک از ناکجاآباد پیدایش شد و بعد اتفاقات همانند دومینویی مرگبار پشت سر هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 38
دخترکِ ترسیده را بیشتر به بدنه ماشین فشار داد دستانش در دو طرف سر همتا و روی سقف ماشین…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 37
به جلو خم شد و آرنج دستانش را روی ران پایش گذاشت با شصتش به بالا اشاره کرد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 36
سر همتا را به آرامی از روی شانه اش سر داد و روی ساعد دستش گذاشت از آن فاصله…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 35
کوروش اما خشک شده بود انگار میدانست که هیراد از آن عوضی های عالم است اما فکرش را هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 34
دستان یخ زده اش را روی سینه کوروش گذاشت و بدون اینکه نگاهش را بالا بیاورد هول شده چیزی…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 33
لبش را محکم گزید تا اشکش سرازیر نشود با لحن سرد کوروش دم به دم شرمندگیش بیشتر می شد…
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 32
بلافاصله جاری شدن خون را روی گونه اش حس کرد… – یا خدا اینا رسما برای کشتنمون اومدن کوروش……
بیشتر بخوانید » -
رمان به شیرینی مرگ پارت 31
* کوروش * صدای نخراشیده ای مزاحم خوابش بود قلتی زد و بالش را محکم روی سرش کوبید اما…
بیشتر بخوانید »