رمان ترنم
-
رمان ترنم پارت آخر
چرا به من زنگ زده بود قلبم تند میزد انگار وسط یه خرابکاری بزرگ باشی و مچتو گرفته باشن…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 64
من برای خواستن و نخواستنم نباید به تو جواب بدم پوزخندی زدمو گفتم – به اونجا نمیکشه… خیالت راحت…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 63
نیم نگاهی بهش انداختمو گفتم – اگه میدونستی که الان اینجا نبود – از کجا میدونی اونجا که داری…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 62
دستمو گرفتو با دردفشار داد ناخوناش تو دستم فرو رفتو لب زد – دارم میمیرم شونه هاشو گرفتم تا…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 61
دستمو گذاشتم رو گوشیش و گفتم – زنگ نزن … تابلو میشه دستشو کنار کشیدو گفت – امیر… آروم باش…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 60
نفس خسته ای کشیدمو گفتم – کرشمه هم بهم گفت ارتباط دارن … اون عکس ها و اطلاعات هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 59
خب؟ – همین … برم ببینم چه خبره از اینکه همه ماجرا رو نمیگفت یکم داشتم ناراحت میشدم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 58
دلم میخواست از اونجا برم برای اولین بار تو زندگی نمیتونستم مسئولیت حرفی که زده بودمو به عهده بگیرم…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 57
رو به روم نشست و گفت – انقدر از هم دور بودیم که وقتی میخوام مثل یه پدر واقعی رفتار…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 56
خواستم بگم مگه تو اون عمارت کسی قابل اعتماد هست که یاسین و مهرآفرین هم اومدن تو لبخندی زدن…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 55
مگه میشه یه نفر اینجور به یکی تهمت بزنه ! یا تو یه عمارت همه دخترا دنبال یه نفر…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 54
حس میکنم کسی از بالا نگاهم کرد … دفعه قبل هم حس کردم .. حتی سایه اش رو دیدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 53
مامان کمی هوشیار تر شده بود اما هنوز بهوش نیومده بود . کرشمه گفت پیش مامان میمونه تا ترنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 52
بلند شد تا از اتاق بره بیرون که گفتم – ما راحتیم ترنم… اما مکث نکردو رفت مامان آروم…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 51
گفته بود سام قبل چاقو خوردنش رفته اما هنوز سام مضنون اصلی بود چون ممکن بود همدستی داشته که…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 50
رضائی با صدای نسبتا آرومی گفت – آقای کهن خیلی خوشحالیم که شما بهوش اومدین اما برای سلامت خودتون…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 49
چی داری میگی ترنم صداش اینبار عصبانی نبود. بیشتر شوکه و انگار ترسیده بود با قدرت بیشتری گفتم –…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 48
بلور شاکی گفت – چرا من برم؟ اون باید بره ! مگه دوغ میگم ؟ خودش گفت … –…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 47
دوست داستن هیچ قانونی نداره امیر. خود تو… میتونی بگی اول ترنمو شناختی بعد عاشقش شدی؟ یا وقتی دیدی…
بیشتر بخوانید » -
رمان ترنم پارت 46
ترنم::::::::: دست تو دست امیر برگشتیم سمت عمارت. واقعا زندگی تو خونه شلوغ خیلی سخت بود . اما فعلا باید…
بیشتر بخوانید »